l ماادمها

یک فنجان حرف

جملات زیبا.شعر.عکس

ماادمها

تنها نشسته بود کناراتاق سرش گذاشته بود روزانوهاش گفتم چرا ناراحتی گفت اخه چرا کسی منو دوس نداره کسی بهم محل نمیذاره همه چی انگار باهام لج کرده گفتم توچقدر به دیگران اهمیت دادی  توچقدربه اطرافت توجه داشتی گفت خیلی گفتم امروز صبح که ازدر خونه اومدی بیرون چقدر اون رفتگر تنها توی کوچه اون موقع صبح توجهت جلب کرد  چقدر به این فکرکردی که ارزوهاش چیه چی میخواسته از زندگیش گفت خوابم میومدگفتم وقتی رسیدی سر کوچه اون پیرمردی که کنار کوچه خوابیده بود وماشینا از کنارش رد میشدن چقدر توجهت جلب کردگفت اصلا من ندیدمش کدوم میگی گفتم خواستی از خیابون رد بشی پات گذاشتی رو گلای چمن وازروی اونا رد شدی به جایی که ازکنارشون رد بشی گفت حواسم نبود گفتم وقتی سوار اتوبوس شدی یه خانم مسن کنارت وایساد گفت اجازه میدی من بشینم ولی تو بهش محل نذاشتی خودت نشستی گفت خسته بودم گفتم وقتی از اتوبوس پیاده شدی یه اقا ازت ادرس پرسید توبلد بودی ولی واینسادی که جوابش بدی و رد شدی گفت دیرم شده بودقیافش حق به جانب بود ازپنجره بیرون نگاه کردم وگفتم همه این ادمایی که دارن از پیاده رو رد میشن یکی از دلایل تورو دارن پس دیگه اعتراض نکن



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ شنبه 26 مرداد 1392برچسب:, ] [ 11:46 ] [ مهرنوش ] [ ]